معنی اقوام ترکمن
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
ترکمن. [ت ُ ک َ م َ] (اِخ) ترکمان. رجوع به ترکمان شود.
اقوام
اقوام. [اَق ْ] (ع اِ) ج ِ قَوْم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء):
چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم
بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست.
سعدی.
و رجوع به قوم شود.
ترکمن خیل
ترکمن خیل. [ت ُ ک ِ م َ خ ِ] (اِخ) دهی از دهستان بالاتجن است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی و 6 هزارگزی باختر شاهی قرار دارد. آب آن ازنهر حبیب اﷲ و رودخانه ٔ تالار و محصول آنجا برنج و غله و پنبه و صیفی و نیشکر است. شغل مردم آن زراعت است و راه مالرو دارد. از مراتع این دیه گله داران ییلاقی استفاده میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
صحرای ترکمن
صحرای ترکمن. [ص َ ی ِ ت ُ ک َ م َ] (اِخ) جلگه ٔ مسطح صافی است و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و ازجنوب بقراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست. صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 120 کیلومتر و تقریباً مسطح و نشیب کمی بطرف مغرب دارد و در آن هیچ ناهمواری و برجستگی جز بعضی تپه های مصنوعی دستی مانند اتنون تپه (تپه طلا) و تخماق تپه دیده نمیشود. سابقاً که سطح بحر خزر بالاتر بوده این صحرا را آب گرفته و رودهای اترک و غیره رسوبات خفیفی در این قسمت (ایجاد کرده) و سنگهای درشت تر رادر قسمتهای علیا قرار داده، ولی بعدها در موقعی که سطح بحر خزر کم کم پست شده رودها در رسوباتی که قبلا آورده بودند برای خود مجرایی تشکیل داده و فعلا در آن حرکت می کنند. (جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 306).
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارحام، اقربا، بستگان، خویشان، وابستگان،
(متضاد) اغیار، بیگانگان
فرهنگ واژههای فارسی سره
تیره ها
فارسی به عربی
اقرباء
واژه پیشنهادی
ابه
معادل ابجد
858